تحولات لبنان و فلسطین

هزاران هزار که نه، بلکه میلیون‌ها میلیون حاجت قرار است از دست‌های زائران جدا شوند و گره بخورند روی سینه ضریح. میلیون‌ها میلیون که نه، بلکه میلیاردها نگاه و چشم قرار است از دور و نزدیک خیره شوند به ضریح و با زبان بی‌زبانی، راز و نیازهایشان را بسپارند به گُل و بوته‌هایش.

 قصه ضریح رضا (ع)

مجید تربت‌زاده/

هزاران هزار که نه، بلکه میلیون‌ها میلیون حاجت قرار است از دست‌های زائران جدا شوند و گره بخورند روی سینه ضریح. میلیون‌ها میلیون که نه، بلکه میلیاردها نگاه و چشم قرار است از دور و نزدیک خیره شوند به ضریح و با زبان بی‌زبانی، راز و نیازهایشان را بسپارند به گُل و بوته‌هایش. ترکیب طلا، نقره و فولاد قرار است همه این استغاثه‌ها، راز و نیازها و نگاه‌ها را سال‌های سال تاب بیاورند. ضریح «سیمین و زرین» قرار است رازدار نیازهای میلیون‌ها میلیون زائر باشد. قرار است زیبنده در آغوش گرفتن مرقد مطهری باشد که چشم و چراغ ایران و زائران است. «فرشچیان» همه این‌ها را ناگفته می‌داند. می‌داند که چند ده سال سابقه و تلاش هنری‌اش ممکن است پای طراحی و ساخت چنین اثری کم بیاورند ...

کو دستی که...؟

... تلفن زنگ می‌خورد. آینه‌چیان از ایران تماس گرفته است و می‌گوید، مسئولان آستان قدس رضوی مدت‌هاست تصمیم به ساخت ضریحی جدید برای مرقد امام رضا(ع) گرفته‌اند. ضریح قبلی، معروف به «شیر و شکر» ۴۰ ساله شده، پایه‌هایش تقریباً دچار پوشیدگی شده‌اند و روکش نقره‌اش هم به‌شدت ساییده شده است. آینه‌چیان اصرار داشت که: تاریخ بگویید تا برایتان بلیت رزرو کنیم، بیاید ایران. «فرشچیان» چند لحظه سکوت می‌کند و بعد می‌گوید: «نیازی به بلیت نیست... اتفاقاً قراراست برای دیدن اقوام چند روزی بیایم ایران... آمدم، اول از همه خودم را می‌رسانم مشهد، آنجا حرف می‌زنیم...». این را قطعی گفت، اما واقعیتش این بود که هنوز تردید داشت. دو دلی‌اش برای طراحی کردن یا نکردن نبود. برای توانستن یا نتوانستن بود. تا آن روز ضریح طراحی نکرده بود. دست‌های استاد هنرمند، پیش از این هزار جور طرح و نقشه را کشیده و حالا رسیده بود به جایی که احساس می‌کرد باید همه هنر و ذوقش را خرج کند. توی سرش، میان انبوه طرح و نقشه‌های هنری‌اش هزاران هزار نمونه داشت و در عالم خیال می‌توانست به بهترین شکل، هنرنمایی کند. پیاده کردنش روی کاغذ اما هنوز امکان‌پذیر نبود. بر فرض که از طرح و نقشه‌های توی سرش، از میان دریای ذوق و استعدادی که در آن ارادت و عشق به اهل بیت(ع) موج می‌زد، می‌توانست چیزی را استخراج کند، کو دستی که بتواند آن را روی کاغذ اجرا کند؟

لایِ درِ قطار

«فرشچیان» گفته است: «داستان از این قرار بود که می‌خواستم کتاب سومم را چاپ کنم، ناچار بودم فرم‌های کتاب را با خودم از آمریکا به آلمان ببرم... یادم هست که ناچار بودم با دست خودم این صفحات را حمل کنم، چون اگر احیاناً چند صفحه‌ای گم می‌شد همه کار من عقب می‌افتاد... یک روز در آلمان دست من لای در قطار رفت و تمام عضلات دستم پاره شد، آن‌قدر درد شدید بود که بی تاب شدم... در آلمان کمی مداوا انجام شد اما افاقه نکرد... به آمریکا آمدم در حالی‌که پزشکان گفتند باید دستت را هرچه زودتر عمل کنی... گفتند اگر عمل نکنی، عضلات دستت ضعیف‌تر می‌شود و از کار می‌افتد... ۶ ماهی دستت باید ثابت و در گچ باشد و بعد که گچ را باز کردی، عمل جراحی را شروع می‌کنیم...».

خودتان می‌توانید حدس بزنید برای هنرمندی که تمام زیبایی فکر و دلش، از نوک انگشتان دست هنرمندش روی کاغذ جاری می‌شود، ۶ ماه توی گچ ماندن دستش و بعد هم عمل جراحی، چقدر ناراحت‌کننده است. روزی که از ایران به آمریکا زنگ زده و برای طراحی ضریح دعوتش کردند، دقیقاً همان شب و روزهایی بود که فرشچیان میان درد و تردید، گرفتار مانده بود. رضایت به جراحی بدهد، دستش را گچ بگیرد و از درد هم خلاص شود یا اینکه دلش را بسپارد به دعوتی که اگرچه از توی گوشی تلفن بیرون آمده بود اما استاد می‌دانست احتمالاً از جای دیگری صدایش زده‌اند؟ ذوق و شوقی ناشناخته وادارش کرده بود با وجود درد و ناتوانی دستش، پشت تلفن بی‌تردید بگوید: لازم نیست بلیت بگیرید... خودم قرار است برای دیدن اقوام به ایران بیایم.

خدا گواه است

روزی هم که سوار هواپیما شد، مشکل دستش کمتر نشده بود. به قول خودش حتی برای برداشتن یک لیوان آب هم مشکل داشت. با این همه پایش که به ایران رسید، خودش را به مشهد رساند: «وقتی رسیدم بلافاصله به مشهد رفتم... ماکت ضریحی را با جنس گچ و چوب درست کرده بودند. گفتند روی این طرح نظر بدهم... بررسی که کردم متوجه شدم وقتی این طرح ساخته شود چیز خوب و شایسته‌ای برای امام رضا(ع) از کار در نمی‌آید... پرسیدم طرح مال کیست؟ متوجه شدند آن را نپسندیدم و گفتند ما می‌دانیم که به‌نظر شما این طرح شایسته حضرت امام رضا(ع) نیست... بنابراین این‌کار را شما انجام دهید. گفتم این ‌کار درست نیست. بگذارید افرادی که این کار را انجام داده‌اند به کارشان ادامه ‌دهند و من آن‌ها را راهنمایی ‌کنم. نمی‌خواستم باعث رنجش آن اساتید شوم. در ‌نهایت از آن‌ها خواستم دو روزی صبر کنند تا درباره این کار مطالعه و بررسی کنم و ببینم ماهیت کار چطور است... در نهایت استادان کار خودشان پیشم آمدند و گفتند... خودتان کار ساخت ضریح حضرت امام رضا(ع) را انجام دهید. ۶ ماه در مشهد ماندم و ماکت اصلی را کامل کردم...». این‌ها اما روایت ساده «فرشچیان» از اتفاقاتی است که بعدِ آمدنش به مشهد می‌افتد. او آن روزها به کسی درباره مشکل دستش چیزی نمی‌گوید. ماجرا می‌ماند برای چندین سال بعد تا درباره ماجرا حرف بزند. اینکه وقتی پیشنهاد طراحی ضریح به دستش رسیده چه حس و حالی پیدا کرده است. اینکه با تحمل درد، به چند جلسه فیزیوتراپی بسنده کرده و بعد در مشهد، با همان درد وقتی کاغدهای بزرگ طراحی را روی میز پهن کرده و قلم دستش گرفته، کم کم، درد و ناراحتی جای خودشان را به حس قشنگ و ناشناخته‌ای داده‌اند. ۲۰ سال بعد درباره آن روزها گفته است: «خدا گواه است وقتی قلم را به دست گرفتم، کوچک‌ترین دردی احساس نکردم، طرح‌های ضریح را انجام دادم و دست راستم شفا پیدا کرد... هیچ درمانی هم نکردم... حتی حالا در ۸۸ سالگی دست راستم از دوره جوانی هم انگار قوی‌تر است».

یادتان باشد که ...

تکراری می‌شود اگر بخواهیم در باره دلی بودن آثار مذهبی «فرشچیان» صحبت کنیم. چه اینکه شما تکرار این حس و حال هنرمندانه را در تابلوهای «عصر عاشورا» و... و مهم‌تر از آن در ساخت ضریح جدید امام حسین(ع) نیز دیده‌اید. منتها شنیدن خیلی از حرف‌ها از دهان خود هنرمند، کمک می‌کند بهتر درک کنیم که حال و هوای «فرشچیان» در آن روزها و این روزها چگونه است: «من زمانی که به آمریکا رفتم یک میز کار خریدم ۵۳ دلار... یک چراغ کار خریدم ۳۸ دلار. با همین میز کوچک و چراغ، میلیون‌ها دلار در آمریکا کار کردم... وقتی ضریح امام رضا(ع) تمام شد آقای طبسی میهمانی برگزار کردند و مداحان و خدام همه در این میهمانی بودند... یک سینی بسیار زیبایی را جلو من آوردند و گفتند: چون پول نگرفتی، این هدیه برای تو است... دَر جعبه را که باز کردند باور کنید چشم روزگار خیره می‌شد. یک تسبیح صد دانه یاقوت احمر بود. من آن را بوسیدم و گفتم: من از امام رضا(ع) پول نمی‌گیرم... آن را به ضریح حضرت انداختم. من بابت ۱۸ تابلو که به آستان قدس رضوی وقف کردم هیچ پولی نگرفتم... من باید به امام رضا(ع) پول بدهم که این منت را بر من گذاشته و اجازه داده‌اند برایشان کار کنم... زمانی هم که ضریح امام حسین(ع) ساخته شد، یک فرش بزرگی آوردند و گفتند چون تو پول نگرفتی هدیه بگیر، گفتم مگر از امام حسین(ع) می‌شود پول گرفت؛ باید انسان در مقابل امام حسین جانش را بدهد».

این‌ها را از قول طراح و سازنده ضریح امام رضا(ع) گفتیم تا وقتی چشم‌هایتان به زیارت ضریح مطهر روشن می‌شود، وقتی از دور و نزدیک، دل یا چشمتان را به ضریح دخیل می‌بندید، وقتی که در حال و هوای ملکوتی اطراف ضریح، جشم و روحتان را می‌شویید، یادتان باشد، شاید «فرشچیان» و فرشچیان‌هایی که هنر و اعتقادشان را عاشقانه وقف حرم کرده‌اند به جز لطف و کَرَم امام رئوف، به دعای خیر شما و اینکه از آن‌ها یاد کنید هم دل بسته‌اند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.